مونتِنى، انديشمند فرانسوى دوره رنسانس، مىگويد: «من در همه چيز امر غيرعادى را مىجويم».
اين چكيده آن چيزى است كه مىتوان از نوع ديگرى از ادبيات – به مفهوم عام آن، يعنى تمامى هنرهاى كلامی– و بهويژه نوع ديگرى از شعر انتظار داشت؛ ادبيات و شعرى كه از مفهوم رايج و متداول اين دو، و از معناهايشان در واژهنامهها فاصله داشته باشد: "ادبيات در ژرفا"!
نگاه و زبان شعر رؤيايى، به عنوان نمونهاى فارسى از "ادبيات در ژرفا" مرزهاى ملى را زير پا مىگذارند، بدون اينكه ريشههاى خويش را فراموش كنند. زبان او گر چه ريشهاى عميق در شعر و ادبيات كلاسيک ما دارد، اما همهنگام زبانى است كه سالها شعر جهان و زبانِ جهانى شعر را تحصيل كرده است.
رؤيايى تقليدپذير نيست. مهمترين چيزى كه مىتوان از او آموخت اين است كه چگونه شاعر مىتواند سالها صداى درون و نداى وجدان خود را دنبال كند.
مجموعه شعرهاى او گر چه همه نشان از نظم و نظامى دقيق و پشتوانه فكرى كمنظيرى دارند، اما تفاوت و نو بودن هر اثر به نسبت اثر قبلى، و اصالت هر يک از آنها به تنهايى، خواننده را به اين وسوسه مىاندازد كه براى شاعر هر مجموعه نام مستعارى درنظر بگيرد و حتی براى هر يک از آنها همچون "فرناندو پسوآ"ى پرتغالى زندگينامه مستقلى بنويسد. از مجموعهٌ "دريايی"ها گرفته تا "لبريختهها"، از مجموعه "از دوستت دارم"، تا "هفتاد سنگ قبر" و "امضاها".
شاعر –چه ارادى، چه غيرارادی– به يك نياز پاسخ مىدهد: نياز به نقد زبان. نمونه اين پاسخ به "نياز به نقد زبان" را در تمام شعرهاى او، بخصوص در "لبريختهها" و "امضاها" مىبينيم.
بسيارى مىگويند كه شعر رويايى دشوار و غيرقابل فهم است. اين داورى از يک نظر نادرست است: زبان شعر زبانى از پيش آماده نيست. براى آموختن زبانى كه نمىدانيم بايد وقت بگذاريم. شعر هم دانش و تمرين فكرى مىخواهد. شعر رويايى اگر هم دشوار باشد، دشوارتر از آموختن زبان رياضی نيست. اين دشوارى، سرنوشت شاعر است. و شجاعت او، آزادى اوست در انتخاب داوطلبانه همين سرنوشتش. او را نمىشود خواند، بايد تحصيلش كرد.