پيوند حق بشرى آموزش و پرورش با حق آموزش به زبان مادرى
۱۳۸۵ اسفند ۲, چهارشنبهتصور كنيد كودكى هستيد ۶ ساله، در خانه و محله هميشه فقط فارسى شنيدهايد و فقط به فارسى حرف زدهايد و در روز اول مدرسه و روزهاى پس از آن به زبانى با شما سخن بگويند كه به هيچ وجه نفهميد. محيط مدرسه برايتان بيگانه است، زبان بيگانه هم بر آن افزوده شده است، رابطه شما با اين محيط جديد به سختى برقرار مىشود، در دلتان ترس خانه مىكند. و اين احساس و وضعيت ميليونها كودكى است در جهان كه از آموختن درس به زبان مادريشان محرومند. در ايران نيز ميليونها نفر با وجود آنكه زبان مادريشان نه فارسى، بلكه براى نمونه عربى، آذرى، تركمنى و بلوچى است، مجبورند در مدرسه به فارسی درس بياموزند. به مدرسه مىروند شوكه مىشوند، چون نمىفهمند كه معلم در كلاس چه مىگويد.
ناصر بلهديى، شهروند بلوچى مىگويد: ”من كلاس اول بود كه باصطلاح وارد جايى شدم، مدرسه، كه آنجا زبان فارسى صحبت مىكردند. برايم خيلى مشكل بود، درك چيزى، فهميدن چيزى كه معلم میگويد.“
حافظ ماهين، شهروند آذرى مىگويد: ”من فكر مىكنم كه تقريبا براى همه كسانى كه زبان ديگرى را در مدرسه در سن ۶–۷ سالگى ياد مىگيرند، احساس مشتركى وجود دارد. آنهم احساس غريبى است كه چيزى كه تا كنون در خانه وجود نداشته براى اولين بار. به هر حال كسى كه به مدرسه مىرود به محيطى غريبه وارد مىشود. علاوه بر اين زبانى كه استفاده میشود اصلا قابل فهم نيست. براى همين فشار زيادى مىآيد روى بچهها.“
جوما بورش، شهروند تركمن مىگويد:”در وهله اول من هيچگونه تصورى از مدرسه و زبان و اينها نداشتم. فكر مىكردم كه در آنجا هم به همان زبان مادرى صحبت مىشود، نوشته مىشود. وارد كلاس كه شدم مدير مدرسه كه اولين معلمان بود خودش هم تركمن بود، ديگر تركمنى صحبت نمىكرد و شروع كرد به فارسى صحبت كردن. اصلا نمىفهميدم در مورد چه موضوعى ايشان دارند صحبت مىكنند. اسمها را پشت سر هم مىبرد كه من هم نمىدانستم اين چه هست. در واقع ايشان حضور و غياب مىكردند. نوبت من كه شده بود من اصلا دست بلند نكردم، چون نمىفهميدم كه اين حضور و غياب است. كه در نتيجه من كه در كلاس حضور داشتم به عنوان غايب محسوب شده بودم.“
بيگانگى و ترسى كه در دل كودكان ايجاد مىشود در بسيارى موارد منجر به بيزارى از كلاس درس و مدرسهگريزى مىگردد. پدر و مادر يا معلمان و مديران براى بازگرداندن شاگرد گريزان چه بسا به حربه خشونت متوسل مىشوند:
جوما بورش، شهروند تركمن: ”فشار بزرگى بود و من هم درواقع اعتراض كردم پيش پدر و مادرم كه نمىخواستم بروم هيچگونه علاقهاى به مدرسه نداشتم. يك نوع شكنجه بود برايم كه هر روز بايد آنجا مىنشستم و يك سرى حرفها را گوش مىكردم كه متوجه نمىشدم. به هر طريق با كتك مرا وادار كردند كه به مدرسه ادامه بدهم.“
ناصر بلهديى، شهروند بلوچى: ” بعنوان يك بچه ۶–۷ ساله يادم است كه معمولا از سر كلاس فرار مىكردم. يعنى اين عادت شده بود براى من. و معمولا هم يكى دنبالم ميامد تا بيايم سر كلاس بنشينم. چون اصلا هيچ چيز نمىفهميدم كه معلم چه مىگويد. به همين دليل هم چند دفعه معلم مرا فلك كرد. با اينكه ۶–۷ سالم بود.“
ماده بيست و ششم اعلاميه جهانى حقوق بشر مىگويد: ”هر كس حق دارد از آموزش و پرورش بهرهمند شود. آموزش و پرورش بايد طورى هدايت شود كه شخصيت انسانى هر كس را بحد اكمل رشد آن برساند.“
اما محروم كردن كودكان از يادگيرى زبان مادرىشان در مدارس به معناى آن است كه بر سر راه رشد شخصيت آنها سنگاندازى شود. سازمان مدافع حقوق كودكان تردزوم در اطلاعيه مطبوعاتىاى كه به مناسبت روز جهانى زبان مادرى منتشر كرده تاكيد مىكند بر اينكه ”تدريس زبان مادرى باعث رشد تواناييهاى كودك براى شناخت اشيا و جهان مىشود“.
دكتر پتر استراك، سخنگوى مطبوعاتى اين سازمان، در اين باره چنين توضيح مىدهد:
” ما در پروژههايى كه داريم مىبينيم كه كودكانى كه در مدرسه زبان مادرى خود را ياد مىگيرند در مراحل بعدى تحصيل و همچنين در حوزههاى ديگر موفقتر هستند. اين بخاطر اين است كه يادگيرى با فهم در ارتباط است و فهم موقعى امكان پذير است كه آدم با چيزها بطور منزوى يا درهمبرهم روبرو نشود، بلكه رابطه آنها با يكديگر را درك كند و آن هم در درجه نخست در متن فرهنگ خودش، چون سادهتر است. هر زبانى منطق خودش را دارد، هر واژهاى هم معناى خودش را دارد و كودكان واژهاى كه از زبان مادريشان باشد را بهتر مىشناسند و بدين خاطر يادگيرى دوره آغازين مدرسه موثرتر است و اين بر زندگی آينده كودك هم تاثير ميگذارد، يعنى موقعى كه بايد موضوعهاى جديد و ناآشنا را ياد گرفت تا بتوان با جهان آشنا شد.“
آينده كودك از همان دوره مدرسه ابتدايى رقم مىخورد. ايرانيانى كه در خانوادههاى غير فارس بدنيا آمده و در مدرسه تنها فارسى آموختهاند، مىدانند كه چگونه زندگى خودشان و نيز بسيارى از همزبانانشان با دشوارى روبرو بوده است. تنها شمار كمى از جوانان خانوادههاى عرب يا بلوچ به دوره تحصيل دانشگاهى مىرسند، چون رقابت با فارسزبانان در كنكور دانشگاهى كه به زبان فارسى است كار آسانى نيست. عدم تسلط كامل به زبان فارسى براى بسيارى نه تنها در دوره تحصيل بلكه در حوزههاى ديگر نيز مشكلزاست. از جمله اينكه بسيار پيش میآيد كه اين شهروندان در دادگاهها نمىتوانند بخوبى از خود دفاع كنند.
براى آنان كه اين فشارها را تجربه كردهاند گاه درك ناشدنى است كه چرا سياستمداران ايران كودكان را محروم از آموختن زبان مادريشان در مدارس كردهاند. جوما بورش ميپرسد:
”مسلم است كه در مورد ما حقكشى شد و شانس بزرگى را از ما گرفتند. نمىدانم كه حاكمين اين را براى چه پياده كردند. اين نه براى آنها نتيجهاى را در برداشت نه براى ما.“
و پاسخ دكتر پتر استراك از تردزوم به اين پرسش چنين است:
”پشت سر كشمكش با اقليتها اغلب مشكل بوجود آوردن دولت ملت بوده است. كشورهايى كه زير فشار استعمارگران و قدرتهاى خارجى هستند در تلاششان براى آنكه قوي باشند در درون كشور فشار اعمال مىكنند. چون توجه نمیكنند كه در حقيقت كثرت در كشورشان بزرگترين نيروى بالقوه براي قدرت آنهاست و اينكه فرهنگهاى گوناگون در يك كشور میتوانند متقابلا همديگر را بارآور كنند. وقتى به كثرت به عنوان گنجينه و ثروت نگاه كنند مىتوانند در برابر قدرتهاى خارجىاى كه مىخواهند آنها را به زور مثل خودشان كنند، مقاومت كنند.“
داستانى كه در ايران از زمان رضا شاه پهلوى آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد.