پیروزی دمکراسی در پایان یک جنگ قدرت در پاکستان • تفسیر
۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبهپرویز مشرف در آخرین لحظات فهمید که بازی تمام شده است. در پایان این بازی نه نمایندگان حزب خودش، نه ارتشی که او مدت ده سال در رأس آن قرار داشت و نه دیگر متحدان درازمدتش، بوش و چنی در واشنگتن، حاضر بودند از او در مقاماش حمایت کنند. بر اساس آخرین نظرخواهیها ۸۰ درصد مردم پاکستان خواستار کنارهگیری پرویز مشرف بودهاند.
مشرف مدت ده سال تمام دست به مانور زد و در بازیهای قدرت سیاسی چهرهی موفقی از خود نشان داد. شاهکار وی پس از سوءقصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود که خود را متحد غیرقابل چشمپوشی غرب در مبارزه با تروریسم عرضه کرد. وی در پاکستان مدتها محبوب نه تنها کسانی بود که از کودتای وی در سال ۱۹۹۹ خشنود بودند، بلکه نیروهای لیبرال و اقشار میانی و فوقانی جامعه نیز در او یک اصلاحطلب میانهرو را میدیدند و او را فردی میشناختند که اسلامگرایان افراطی را در تنگنا قرار داده است. و صد البته، این نظامیان پرنفوذ پاکستان بودند که از قِبَل حاکمیت ژنرال پرویز مشرف بهرهی بسیار بردند، از جمله بهرهی مالی.
ولی از مارس ۲۰۰۷ بخت و اقبال مشرف همچون یک خانهی کاغذی فرو ریخت. از این زمان به بعد بود که مشخص شد، پرویز مشرف یک برنامهی مشخص سیاسی را دنبال میکند، و آن پروژه چیزی نبود جز خود پرویز مشرف. وی با افتخار محمد چودری، رئیس دیوان عالی کشور درافتاد، زیرا چودری بیش از حد استقلال رأی داشت و این به مذاق مشرف خوش نمیآمد. چودری فردی بود که همواره بر رعایت موازین یک جامعهی قانونمدار تأکید میورزید.
با برکناری چودری از مقامش، نه تنها قضات و وکلای دادگستری، بلکه رسانهها و جامعهی مدنی، احزاب سیاسی و صدها هزار نفر از مردم به حمایت از افتخار چودری برخاستند. این نیروی مدنی پرویز مشرف را مجبور به کنارهگیری از فرماندهی کل ارتش و برگزاری انتخابات آزاد در فوریهی ۲۰۰۸ کرد.
ولی بههر حال، این جنبش دمکراسی بود که مشرف را امروز به کنارهگیری واداشت و این امر یک رویداد تاریخی و یک پیروزی برای دمکراسی محسوب میشود. احزاب دمکراتیک پاکستان در پایان یک مبارزهی بیامان و در عین حال غمانگیز، به پیروزی دست یافتند.
یک تناقض قانون اساسی پاکستان این است که هم پارلمان قادر است رئیس جمهور را استیضاح کرده و برکنار کند و هم رئیس جمهور مجاز است پارلمان را منحل کند. ولی مشرف از این حق خود نیز نتوانست بهره گیرد، زیرا او بیش از اینها منزوی شده بود.
ولی این تنها یک جنگ قدرت میان دمکراتها و مشرف نبود. اینکه رئیس جمهوری تا این اندازه قدرت داشته است، بیشتر به نقش سیاسی ارتش بازمیگردد. در اینجا نیز میتوان گفت که استعفای مشرف به معنای تقویت نهادهای مدنی پاکستان در برابر نیروهای نظامی این کشور است.
در مورد شخص مشرف میتوان پیشبینی کرد که در آیندهای نزدیک کارنامهی وی مثبتتر از امروز ارزیابی خواهد شد. مشرف گاه ناخواسته، نقشی اساسی در روند آزادسازی رسانههای اینترنتی و شبکهی الکترونیکی ایفا کرد. جامعه پاکستان در زمان حکومت او، بویژه با رونق اقتصادیای که مدتی مدید بطول انجامید، در کل مدرنتر شد.
امروز به وضوح شاهد آن هستیم که نیروهای معتدل پاکستان نسبت به دورهی پیش از سال ۱۹۹۹ قدرت و اعتبار بیشتری کسب کردهاند. مشرف نقشی تعیینکننده در روند صلح با کشور همجوار هند داشته است. و باید گفت که وی در هند از محبوبیت بیشتری برخوردار است تا در کشور خود.
ولی جنبههای منفی مشرف همانا سیاست خودکامه و متناقضی است که او پی گرفت، بویژه در برنامهی «مبارزه با تروریسم». در زمان حکومت مشرف بود که صدها پاکستانی توسط سازمانهای امنیتی این کشور «ناپدید» شدند. وی گاه پایگاههای شبهنظامیان اسلامگرا را بمباران میکرد و گاه این ظن در افکار عمومی تقویت میشد که اگر جنگ قدرت داخلی ایجاب کند، سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی پاکستان میتوانند اسلامگرایان افراطی را وسیله قرار داده و علیه اپوزیسیون سیاسی از آنها بهره گیرند.
ولی این رویکرد در برخورد با ایدئولوژیهای افراطی و شورشیان شبهنظامی همانند طالبان نشان داد که رویکردی بسیار مخرب بوده است. این رویکرد، اسلامگرایان را در دیدگان بسیاری تبدیل به شهیدانی کرد و در میان بسیاری شهروندان پاکستان این احساس را برانگیخت که مبارزه علیه طالبان تنها بر اساس دستور واشنگتن است که صورت میگیرد.
تفسیری از توماس برتلاین / دویچه وله