چرا مدیران جمهوری اسلامی بازنشسته یا سالخوردهاند؟
۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعهمیانگین سنی جمعیت ایران بر اساس آخرین سرشماری در سال ۱۳۹۵ برابر ۳۱ سال است اما هدایتگری و سیاستگذاری این جامعه جوان را مدیرانی میانسال یا بازنشسته برعهده دارند. جوانان به عنوان بدنه اصلی این جامعه کجا هستند؟
علی تاجرنیا، فعال سیاسی اصلاحطلب میگوید مدیریت کلان کشور همچنان در اختیار نسل اول قرار دارد و به دلیل نبود قانون، چرخش نخبگان چه در سطح کارمندان و چه در سطح مدیران میانی و رده اول، چهار نسل تاخیر دارد. او معتقد است که دلیل این مسئله، اصرار نسل اول برای ماندن در قدرت و عهدهدار بودن همه مسئولیتهاست.
تاجرنیا که در سی سالگی به مجلس ششم راه یافت و لقب جوانترین نماینده را گرفت، افزوده که اگر از میان نیروهای جوان به گزینی نشود، مصوبه اخیر مجلس به جای فرصت میتواند به یک تهدید تبدیل شود.
شورای نگهبان، ۲۲ شهریور ۱۳۹۷ طرح ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان را که اوایل مرداد در مجلس تصویب شده بود، با تغییر در برخی بندها، تصویب و قانونی کرد. مستثنی شدن نیروهای مسلح، جانبازان بالای ۵۰درصد و فرزندان شهدا از جمله این تغییرات هستند.
بندهای الف، ب و ج این قانون، به کارگیری بازنشستگان در مسند روسای سه قوه، معاون اول رئیس جمهوری، نایب رئیسان مجلس و اعضای شورای نگهبان و وزیران، نمایندگان و معاونان رئیس جمهوری را از شمول قانون مستثنی کرده است. شورای نگهبان، نیروهای مسلح، جانبازان بالای ۵۰درصد و فرزندان شهدا را به این استثناها افزوده است.
با این استثناها، قاعده استفاده از مدیران مسن و بازنشسته منسوخ نخواهد شد اما بیش از ۱۶۹۰ نفر از استانداران، معاونان وزیران و سفیران باید از دور کنار بروند مگر رهبر جمهوری اسلامی موافق ادامه کار آنها باشد.
فرید موسوی، نماینده تهران در مجلس دهم عنوان کرده که بازنشستههایی که در کار سیاستگذاری و برنامهریزیهای کلان دولت هستند، با نگرشها و ذهنیتهای گذشته برای بحرانها تصمیم میگیرند: «بیانگیزگی در تمام سطوح نظام اداری موج میزند. همه کارکنانی که میتوانند شایستگیها، ظرفیتها و استعدادهای خودشان را برای بهبود سیستم و توسعه کشور بهکار بگیرند، تصور میکنند ارتفاع پروازشان در نظام اداری تا حدی است و افراد دیگری هستند که بعد از بازنشستگی میتوانند در سطوح مختلفی حضور داشته باشند.»
پیری تدریجی دولتها
پس از انقلاب اسلامی، بیاعتمادی به مدیران و متخصصان نظام سابق چنان بود که حتی فرماندهان جنگی نیز جوانها بودند. در کابینههای بنیصدر و رجایی، میانگین سنی وزیران ۴۰ سال بود. در دو دوره ریاست جمهوری خامنهای این میانگین به ۳۹ رسید و خود او ۴۲ ساله بود که سومین رئیس جمهور ایران شد. میرحسین موسوی در سال ۱۳۶۰ در ۴۰ سالگی نخستوزیر شد.
در طول زمان، منحنی سنی هیات دولت به تدریج بالاتر رفت. مدیران پس از انقلاب اگر در چرخه حذف قرار نمیگرفتند، از مسندی به مسند دیگر نقل مکان کردند. نسلی که بر اساس اعتماد به کار گرفته میشد تا کارایی و تجربه.
میانگین سنی دولت اول و دوم رفسنجانی به ترتیب ۴۱ و ۴۴ سال بود. کابینه اول خاتمی ۴۵ و کابینه دوم او ۴۷ سال. معدل سن وزیران در دولت اول احمدینژاد به ۴۹ سال رسید و در دولت دوم او ۵۰ سال شد.
در دولت اول روحانی این میانگین به ۵۷ سال رسید. در حالی که روحانی وعده داده بود که معدل سنی کابینه دوماش پنج سال کاهش یابد، دولت دوازدهم با میانگین ۵۸ سال، پیرترین دولت نام گرفت. پس از معرفی دولت دوازدهم، صدای رای دهندگان در آمد که این خانه سالمندان است یا کابینه.
ممنوعیت بهکارگیری بازنشستهها در مشاغل دولتی از مطالبههای جوانان در طول دولت روحانی بود. در دولت دوازدهم، آذری جهرمی، وزیر ارتباطات تنها مدیر ارشدی است که زیر چهل سال سن دارد و نماینده متولدین دهه هفتاد است.
مدافعان کنار گذاشته شدن مدیران سالخورده یا میانسال میگویند هر مسئول جدیدی، نیروهای همفکر و هم سن و سال خود را به کار میگیرد و انتخاب وزیر شصت و پنج ساله یعنی سپرده شدن امور به مدیران میانی پنجاه سال به بالا.
پرورش کادر و چالش اعتماد
اکثر مقامات ارشد دولتی در جمهوری اسلامی، همان کسانی هستند که در سالهای نخستین انقلاب بدون در نظر گرفته شدن تخصص یا تجربه، بر مبنای اعتماد و پیوندهای ایدئولوژیک به کار گمارده شدند. آن دوران، تجربههای دیوانسالاری مدرن به خاطر بدگمانی به میراث گذشته به فراموشی سپرده شد و استفاده از مدیران جدید با آزمون و خطاهای جدی همراه بود.
هفته نامه "تجارت فردا" در مرداد ۱۳۹۶ در نقد استمرار حضور مدیران آن دوران در امور کلان، در یادداشتی تحلیلی نوشت: «البته منطقی بود مدیرانی که تجربههای گرانسنگی به قیمت هزینههای گزاف کسب کردهاند، در دهههای ۷۰ و ۸۰ هم در ساختار مدیریتی کشور حضور داشته باشند اما حضور طولانی متولدین دهههای ۲۰ و ۳۰، امکان تجربه و کار در سطوح ارشد را از متولدان دهههای ۵۰ و ۶۰ گرفت.» این یادداشت نتیجه میگرفت چنین روالی موجب "انقطاع تجربه مدیریتی" و دورهای جدید و نگران کننده از آزمون و خطاهای مدیران بیتجربه شده است.
این تحلیل همچنین به ضعف مفرط احزاب و محدودیتهای آنها در ایران اشاره داشت و این که به خلاف ساختارهای دمکراتیک کشورهای دیگر، کمتر حزبی در ایران امکان کادرسازی مییابد و احزابی نیز که این امکان برای آنها فراهم شده است، شانس زیادی ندارند که بتوانند نیروهای خود را در ردههای بالای مدیریتی عرصههای اجرا و سیاست محک بزنند.
احمدینژاد و جوانگرایی
در دولتهای نهم و دهم، محمود احمدینژاد، چهرههایی ناشناس و کم تجربه را به ساختار مدیریتی کشور وارد کرد؛ چهرههایی که ادعاهای بزرگی داشتند و میخواستند چرخ را از نو بسازند. اما کارنامه منفی جوانانی چون مهرداد بذرپاش که معاون رئیس جمهوری و مدیرعامل پارس خودرو و سایپا شد، شعار جوانگرایی را به ضد خود تبدیل کرد تا آنجا که کابینه اول روحانی آشکارا از بحث مدیر جوان فاصله گرفت.
محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاحطلب میگوید، دولت نهم و دهم جامعه را نسبت به جوانگرایی بدبین کرد. او در واکنش به قانون منع به کارگیری بازنشستگان در توئیتر نوشت: «کسانی که با دستاویز کردن جانبازی قصد دارند قانون منع بازنشستگی را دور بزنند، نه تنها به کشور و جوانان ظلم می کنند، بلکه بیشترین خیانت به آبروی جانبازانی روا میدارند که وجودشان را برای تمامیت ایران دادهاند. شیفتگان قدرت به هر بهانهای میخواهند راه را بر مدیریت جوانان سد کنند. او در یک پست دیگر پیشنهاد داده که دولت برای سوابق افراد، یک سامانه درست کند: «میدانم نمیشه ولی باز هم پیشنهاد میکنم که دولت یک سامانه برای ارسال رزومه درست کند و بهترینهای علمی وکاری تنها بر اساس رزومه در مقابل دیدگان مردم انتخاب شوند تا انتخاب مدیران از گردونه رفیق بازی و فاجعه آقازادگی نجات پیدا کند.»
ابطحی در ستایش از تنها وزیر جوان دولت روحانی نیز نوشته است: «وزیر ارتباطات کارش را بلد است، دنیای پساارتباطی را میشناسد و از بس جوان است فساد یاد نگرفته است. توقع میرفت در میان این اقیانوس پیرمردان دولتی، وزارت ارتباطات را به جزیره جوانان تبدیل کند که نشد. حتی منصوبانش هم جوان نیستند.»
علی اکبر ناطق نوری که در سال ۱۳۶۰ با ۳۸ سال سن وزیر کشور شده بود، مرداد سال ۹۶ گفته بود: «نمیخواهم شرایط خاص اوایل انقلاب و شکلگیری نظام را نادیده بگیرم اما تجربه اعتماد به جوانان اگرچه در آن مقطع از سر ناچاری اتفاق میافتاد ولی بسیار باارزش و مفید بود.»
ناکارآمدی تربیت کادر
مصوبه منع به کارگیری بازنشستگان بحثی را پیرامون ایستایی چرخش مدیریتی کشور و ناکامی در "جانشینپروری" به راه انداخته است. اظهارنظر پیرامون جوانگرایی و کنار رفتن مدیران میانسال و بازنشسته از مسند امور، به ویژه در شبکههای اجتماعی داغ است.
کاربری در توئیتر نوشته است: «تغییرات مدیران از اصل "لانه کبوتری" تبعیت میکنه. در تغییرات نفرات ثابتاند. مدیران سالخورده چند وقت یه بار پا میشن، چرخ میزنن، در چینش جدیدی مستقر و مجددا در مسند خدمتگزاری دیگری ادامه میدن. کادر سازی و تربیت نیروی جدید تعطیل!»
دیگری به طنز نوشته است: «- موهات چرا سفید شده؟ خب رنگ کن
- آخه باید یا پیر باشی یا پیر بشی تا بهت اعتماد کنن.»
یک نفر با نگاهی جنیستی و تک ساحتی نوشته است: «ما در مترو و اتوبوس جامون رو به پیرمردها میدیم. لطفا پیرمردها هم در عرصه ریاست و اشتغال جاشون رو به جوونها بدن.»
خبرگزاری ایلنا مینویسد نسل جوان ناامیدانه از ایران رفت یا ابتکاراتش را در کافی شاپها سرمایهگذاری کرد.
علیاکبر اولیاء، رئیس سازمان ملی بهرهوری میگوید نظام آموزشی نتوانسته برای مدیران ارشد، جانشین تربیت کند و مجلس باید بررسی کند که چرا ما نتوانستیم کادرسازی کنیم.
شاید بتوان گفت نظام آموزشی با اتکاء بر ارزشهای ایدئولوژیک، نسلی گریزان از همین ارزشها را تولید کرده است و چه یسا اعتماد، حلقه مفقوده چنین آسیبی باشد زیرا مناصب استراتژیک پیوسته و مکررا به معتمدان و یاران قدیمی سپرده میشود. انگار متولیان نظام جمهوری اسلامی خودشان میدانند که تلاششان برای پروراندن نسلی منطبق بر ساختارهای مورد نظرشان بینتیجه مانده است. شواهد شکست در بازتولید منویات عقیدتی - سیاسی این سیستم را میتوان حتی در فرزندان خود مقامات دید که الگوهای فکری و فرهنگی متفاوتی دارند و سبک زندگی دیگری را برگزیدهاند که فرسنگها با شعارهای والدینشان فاصله دارد.