"چطور میتوان هم سوگوار سلیمانی بود هم منتقد حکومت ایران؟"
۱۳۹۸ بهمن ۲, چهارشنبهکتایون امیرپور، استاد مطالعات اسلامی در بخش شرقشناسی دانشگاه کلن در آلمان، در مقالهای که به عنوان نویسنده میهمان در روزنامه "زوددویچه" منتشر نموده، تلاش کرده توضیح دهد که معترضان در ایران چه میخواهند و قطعأ چه نمیخواهند.
خانم امیرپور نویسنده کتابهای پرفروشی از جمله "مبارزه برای دموکراسی، آزادی و حقوق زنان" است. او از مادری آلمانی و پدری ایرانی در آلمان تولد یافته است.
مقاله او اینگونه آغاز میشود: «من به دعوت "مؤسسه تحقیقاتی کربلا" که در مورد تاریخچه فرقههای ایرانی-عراقی اسلام، یعنی شیعه و سنی پژوهش میکند، اکتبر گذشته برای نخستینبار در عراق بودم.»
در این سفر هرچند که مورد استقبال دوستانهای قرار گرفتم اما خیلی سریع متوجه شدم که ایرانیها در عراق به هیچوجه محبوب نیستند. در این سفر، حرم امام سوم شیعیان، امام حسین در کربلا به ما نشان داده شد که برای شیعیان سرور شهیدان است.
طبیعتاً شما در کربلا ایرانیهای بسیاری را ملاقات میکنید و کربلا حتی به نوعی قلمرو ایران به شمار میرود. در حرم امام حسین غذای ایرانی نذری میدهند و مسئولان و کارمندان فارسی صحبت میکنند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
اگر ایرانیها در عراق منفور نبودند، میتوانست وضعیت خوشآیندی باشد. اما باید اعتراف کرد که عدم محبوبیت آنها در عراق چندان هم بیربط نیست. ایرانیها با تفاخر و از بالا به پایین، به مردم عراق نگاه میکنند. برخورد آنها، آنهم در شرایطی که روابط سیاسی دو کشور به اندازه کافی پیچیده است، تأثیر مثبتی بر روابط دو طرف ندارد.
با این حال دهها هزار عراقی پس از کشته شدن سردار سپاه ایرانی قاسم سلیمانی توسط آمریکا برای او سوگواری کردند. سلیمانی داعش را در عراق شکست داد و همین نکته موجب اعتبار او میان بسیاری از مردم عراق است.
بسیاری از ایرانیان هم در مراسم تشییع جنازه سلیمانی در ایران شرکت کردند. با این وجود غیرمنطقی نیست که فرض کنید همان مردم ممکن است چند روز بعد برای اعتراض به حکومت به خیابانها آیند. همهپرسیهای بسیاری حاکی از آن است که سلیمانی یکی از محبوبترین چهرههای حکومت ایران بود. او از مرزهای ایران در برابر داعش و به نوعی در برابر آمریکا دفاع کرد.
حال اگر بپرسید چطور میتوان عزادار یک سرباز انقلابی بود و همزمان علیه حکومت تظاهرات کرد، آنچه در یک نگاه متناقض به نظر میرسد، به هسته اصلی تصور ایرانی از خود میرسید. بسیاری از ایرانیان ممکن است مخالف حکومت آخوندها باشند و برای رفتن آنها روزشماری کنند، اما حضور آنها در خیابانها علیه حکومت، نباید این سوءبرداشت را ایجاد کند که ایرانی ها دخالت خارجی را ترجیح میدهند.
ایرانیان بسیار ملیگرا هستند. آنها به تاریخ چند هزار ساله خود افتخار میکنند. اگر دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریكا حتی بحث حمله به اماكن فرهنگی ایران را مطرح کند برای آنها به فردی از قوم بربرها، به زمامداری بیفرهنگ و تمدن تبدیل میشود.
این حافظه فرهنگی وجه مشترک همه ایرانیان است، فارغ از اینکه آنها به چه زبانی صحبت میکنند یا متعلق به چه قوم و مذهبی هستند. فارسی زبان رسمی آنهاست و تنها نیمی از ایرانیان زبان مادری دیگریغیر از فارسی ندارند. نیم دیگر ایرانیان به آذری، عربی، بلوچی، ترکمن، ارمنی یا یکی از دیگر زبانهای محلی صحبت میکنند.
یک ایرانی میتواند آنقدر متفاوت از ایرانی دیگر باشد که شما به سختی هر دو را اهل یک کشور تصور کنید. ایرانیان طرز صحبتکردنشان بسیار متفاوت از یکدیگر است،عادات غذایی و فرهنگی متفاوتی دارند، پیرو فرقه یا مذاهب مختلف هستند، در کشوری متولد شدهاند که اختلاف دمای دائمی میان شمال و جنوب آن به بیش از ۴۰ درجه میرسد. چهره و پوست آنها هم میتواند کاملأ متفاوت از یکدیگر باشد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
آنچه مردم این کشور را کناریکدیگر نگه داشته - جدا از تعلق فرهنگی آنها به کشورشان، بیزاری همه آنها از مداخلات خارجی است. آنها قرنها در برابر تلاش خارجی برای دخالت و نفوذ در کشورشان مقاومت کردند و اغلب هم موفق بودند. مثلأ سال ۱۸۹۶ که ناصرالدین شاه ایران انحصار تنباکو را برای کسب درآمد و تأمین هزینه سفرهای لوکس خود به اروپا واگذار کرد، فتوای یکی از مهمترین مراجع شیعه، ایرانیان را -حتی زنان حرم شاه که همگی قلیان میکشیدند - علیه شاه متحد کرد. شاه تسلیم شد، انحصار را پس گرفت و ملت دوباره قلیانها را بیرون آوردند.
در روایت انقلاب اسلامی ایران، ماجرای تنباکو نخستین اعتراض همهگیر به شمار میرود که اعتراضهای بسیار دیگری را در پی داشت. انقلاب سال ۵۷ نقطه اوج اعتراضها بود که اعتراض علیه دخالت خارجی را هم شامل میشد.
یک سال پیش از پیروزی انقلاب رئیس جمهور آمریکا جیمی کارتر، محمدرضا پهلوی را "ژاندارم ما در خلیج فارس" خوانده بود. آمریکاییها در ایران مدتها بود طوری رفتار میکردند که گویا ایران را تحت سلطه خود دارند. تصادف یک ایرانی با یک سگ آمریکایی، مجازاتی سنگینتر از مجازات تصادف یک آمریکایی با یک شهروند ایرانی داشت. سرنگونی شاه، پیامد سیاستهای آمریکا در ایران هم بود.
تردیدی نیست که امروز بیشتر ایرانیان از نتیجه انقلاب ۵۷ ناراضی هستند. اما آنها هنوز هم فکر میکنند که ایده آن انقلاب، یعنی استقلال و آزادی درست بود، هرچند که در آستانه انقلاب به ندرت کسی میدانست که استقلال و آزادی چگونه میتواند باشد. آن انقلاب یک اجماع ملی بود که هنوز کاملأ از بین نرفته است.
آیا تاریخ مشترک به معنای رنج مشترک نیست؟ تمام ایرانیان جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ میلادی را به یاد دارند، این حس که در جهان تنها مانده بودند، آنهم در سالهایی که کشورشان مورد حمله خارجی قرار گرفته بود.
سرنگونی نخستوزیر منتخب و قانونی کشور، دکتر محمد مصدق توسط آمریکا هم برای آنها فراموشنشدنی است. ایرانیان او را میخواستند، اما انگلیس و آمریكا از تلاش او برای ملی کردن نفت ناراحت بودند.
ایرانیان سال ۱۹۸۸ را هنوز به یاد دارند؛ زمانی که یک هواپیمای مسافربری ایران به دلیل اصابت موشکی از ناو جنگی آمریکا در خلیج فارس سرنگون شد؛ هواپیمایی با ۲۷۰ مسافر. آمریکا تا امروز عذرخواهی نکرده است.
اجماع ملی در ایران یعنی باور آنها در صدها سال گذشته به اینکه فارسی زیباترین زبان جهان است. بیش از انقلاب و آرزوی انقلابیون برای صادر کردن آن، این زبان فارسی است که سنگبنای هویت ایرانی است. این زبان فارسی، زبانی ملودیک، پرانرژی و با شکوه است که ایرانیان را متحد کرده است. محمدعلی جمالزاده فارسی را شکر میدانست. ایرانیان به شاهنامه فردوسی و دیوان اشعار حافظ عشق میورزند.
زبان فارسی در طول قرنها به زحمت تغییر کرده است تا جایی که ایرانیان امروزی حماسه ملی فردوسی را که قدمتی یک هزار ساله دارد میخوانند و میفهمند.
خانم امیرپور نوشته خود را چنین به پایان برده است: «مولانا، خیام و سعدی، که شعر این شاعر آخر در تالار ورودی سازمان ملل در نیویورک به چشم میخورد. شما باید عشق ایرانیان به شاعرانشان را بشتاسید تا بفهمید معترضان ایرانی چه میخواهند و چه چیز را قطعاً نمیخواهند.»