چین، سرزمین نامفهوم
۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبهسالها پیش، آن زمان که آمریکا در دورهی نیکسون داشت با دیپلماسی "پینگ پنگ" به چین نزدیک میشد، مقالهای در "نیوزویک" "شگفتی دیپلماتهای آمریکایی را از چین این گونه بیان کرده بود: ما نمیدانیم با چه کسی مذاکره میکنیم. کسی که امروز خدمتکار است و برای ما چای میآورد، روز دیگر در نقش رئیس هیئت چینی ظاهر میشود، و آخر سر ما نمیفهمیم که آیا با آنان به توافق رسیدهایم یا نه.
از آن زمان تا کنون "چینشناسی" در غرب و دیگر نقاط جهان پیشرفتهایی کرده است. علاقه به یادگرفتن چینی بالا گرفته و هر سال تودهی کثیری به عنوان گردشگر به چین میروند. در رسانهها مدام موضوع چین مطرح است، ولی این کشور هنوز به یک معمای پیچیده میماند.
مجلهی فرهنگی آلمانیزبان باکیفیت "مرکور" (Merkur) در شماره مارس امسال خود (شماره ۷۳۰) مقالهای به قلم توماس اشمیت (Thomas E. Schmidt) در مورد کشور "نامفهوم" چین دارد. توماس اشمیت، روزنامهنگار فرهنگی است، نوشتههای متعددی درباره چین دارد، که از جمله در هفتهنامهی "دی تسایت" منتشر شدهاند. او دکتر در فلسفه است.
فشردهی مقالهی او در نشریهی "مرکور" را در زیر میآوریم.
کشور ترسانگیز
چین کشوری بزرگ است با جمعیتی عظیم و اقتصادی که آمارش شگفتانگیز است. حس شگفتی در مورد چین با ترس همراه است، ترس از چیزی که نمیشناسیمش و به جای آنکه آن را بشناسیم، در برخورد با آن به "شناخت"هایی تکیه میکنیم که ترس ما را تقویت میکنند.
چین، اکنون در ذهنیت اروپایی بهویژه به خاطر این که آلایندهی محیط زیست است، ترسناک جلوه میکند. همه میگویند که چین مسئول شماره یک آلودگی جو است. همه این را میگویند و توجه نمیکنند که چین برای مقابله با آلودگی محیط زیست چه میکند. و غرب خود چه میکند؟ وعده میدهد. این وعدهها جای واقعیت را میگیرند.
بیعلاقگی به شناخت
وقتی در مورد چیزی یک پیشداوری قوی وجود دارد، علاقه برای شناخت درست آن به همان نسبت ضعیف میشود. در مورد چین نیز چنین است. توجه نمیشود که چین یک واحد بسته نیست، تنوعی درونی دارد، تضاد دارد، پویش دارد. ولی از بیرون یکدست، سرسخت و خودخواه به نظر میرسد.
اروپایی معمولیای که اطلاعات خود را از رسانههای معمولی میگیرد، به چین "سمپاتی" ندارد. او نمیداند که اروپاییها چه رفتارهای جنایتکارانهای با این کشور داشتهاند. کسی اظهار شرم نمیکند. حسی که وجود دارد ترس است. استقلال چین، به صورت کنترلناپذیری یک موجود عظیمالجثهی مرموز جلوه میکند.
اولین برخورد
۱۷۹۳: انگلیسیها به خاقان چین، چیانلونگ (Qianlong) هدایایی دادند، چند دستگاه مکانیکی ظریف و زیبا، مجموعهای اسباببازی. خاقان نپذیرفت، به پیشنهاد تجارت آزاد میان دو کشور هم علاقهای نشان نداد. فرستادگان بریتانیای کبیر دست خالی به کشور بازگشتند. انتقامشان را اما گرفتند، با رواج دادن تریاککشی در چین، با تحقیر کشور، با تصرف تکههایی از آن.
چینیها غرور داشتند، اما نیروی آن را نداشتند که به صورت یک دولت ملی درآیند و با اروپاییها مقابله کنند. به نظر ماکس وبر، استعداد و منابع طبیعی داشتند، اما قادر نبودند نظام سرمایهدارانهای ایجاد کنند که کشور را مدرن کند.
رقیب اقتصادی
کمونیسم روسی و پیروان آن هم با چینیها مشکل داشتند. چین برای آنها نیز نامفهوم بود. مائو از قواعد مسکو تبعیت نمیکرد. این برای یک دوره به مذاق چپ اروپایی خوش آمد، اما وقتی مائوئیسم بیشتر خود را نشان داد و از نگاه اروپایی به صورت ناسیونالیسم چینی جلوه کرد، چپهای اروپایی نیز به چین بیعلاقه شدند. چین به صورت یک امید از دست رفته درآمد. چپها چین را هیچگاه نبخشیدند.
سوسیالیسم چینی،سرانجام به سرمایهداریای بدون دموکراسی تبدیل شد. مسیری که چین پیمود با فلسفهی تاریخ اروپایی نمیخواند. در آن ابتدا سرمایهداری رشد نکرد و ایدهای از پیشرفت در آن چیره شد که برای آن فلسفه نامفهوم است.
انسان معمولا چیزهای مفهوم برای خود را برجسته میکند. از این روست که نیروهایی از منتقدان، که در چارچوب فرهنگ سیاسی چینی عمل میکنند و برای اصلاحات میکوشند، نادیده میمانند.
آن چه در چین امروزه بسیار چشمگیر است، قدرت اقتصادی آن است. در رسانههای غربی کشور را دارای سنت فرهنگی معرفی میکنند، اما در آن هیچ ایدهی فرهنگی امروزینی نمیبینید. چین امروز "بیفرهنگ" است، فقط جمعیت است و اقتصاد، و این کلیشه همانی است که ترس ایجاد میکند. این ترس با حقبهجانبی اخلاقی به صورت انتقاد از بیتوجهی چین به محیط زیست بروز میکند. چین، کشوری معرفی میشود که فقط به رشد فکر میکند.
برداشتهای تاریخی از چین
در برداشت اروپاییان از چین افراط و تفریط وجود دارد. زمانی بود که به چین به عنوان سرزمین ایدهآل که در آن همه چیز متوازن و هماهنگ است، نگریسته میشد. فردریش کبیر شیفته خرد اجتماعی دینستیز چینی بود. ولتر هم چین را به فرمانروایان اروپا به عنوان سرمشق معرفی میکرد.
در عصر جدید، اولین منتقد اروپایی تأثیرگذار نظام چینی منتسکیو بود. او در "روحالقوانین" چین را به عنوان کشوری معرفی کرد که با استبداد مدیریت میشود و اصل حکومتی آن ایجاد ترس است. منتسکیو، بر خلاف باور رایج در آن دوران، دانش و اخلاق چینی را عقبمانده توصیف کرد.
آلمانیها به چین توجه ویژهای داشتند. هِردِر که فلسفهاش در خدمت ملتگرایی است و ملتها را نقشآفرینان اصلی تاریخ میداند، فرهنگ چینی را با دیدی پروتستانی تحلیل انتقادی کرد. او چینیها را به صورت انسانهایی تصور میکرد که فاقد ذهنیت درونگرا هستند، وجدان فردی ندارند و هویتشان را جمع تعریف میکند. او چین را مرده میپنداشت، همچون مومیاییای میدید که آن را با خطوط هیروگلیف نقاشی کردهاند.
هگل نیز با همین دید اروپامرکزبینانه به چین نگریسته است. چینی از نظر هگل جوهری است فاقد ذهنیت و در نتیجه فاقد توانایی خودنگری. چینی در اصل بیوجدان است، زیرا وجدان او ترس از فرمانروایان است.
یک استثنا در میان این متفکران، لایبنیتس است. او خواهان تفاهم است. معتقد است که حکیمان چینی را باید به اروپا دعوت کرد تا آنان بیایند و به اروپاییان حکمت بیاموزند. لایبنیتس چینیان را، هم در زمینهی دانش و هم اخلاق و حکمت از اروپاییان برتر میدانست. او میگفت که اروپاییان به چین مبلغ مذهبی میفرستند تا به چینیان «الاهیات وحی» تعلیم دهند، نیکوست که مبلغان آنان نیز دعوت شوند تا اروپاییان را با «الاهیات طبیعی» آشنا کنند.
لایبنیتس طرفدار چیزی است که امروز به آن هرمنوتیک میان-فرهنگی میگویند که منظور از آن دانش فهم متقابل در مواجهه فرهنگها با هم است.
دعوت به فهم بهتر
اگر به توصیهی <لایبنیتس عمل میشد، بعید بود کسی از میان چینیان پیدا شود که در اروپا دست به تبلیغ چینیگری بزند، به این دلیل ساده که در فرهنگ چینی، چنین چیزی وجود ندارد. تبلیغ، اگر الگویش تبلیغ دینی به صورت تبلیغ مسیحیت و اسلام باشد، در چین وجود ندارد.
سلطهگیری جدید چینی، سلطهگیری یک امپراتوری مبتنی بر اتحاد وائتلاف است که در قرن بیستم به صورت یک ناسیونالیسم دولتی درآمده است.
در مورد چین تنها بر اساس این ناسیونالیسم جدید نباید داوری کرد. توماس اشمیت در مقالهاش در مجلهی "مرکور" خواهان قضاوت مبتنی بر فهم و شناخت درست در مورد چین شده است.
او به اروپا انتقاد میکند که از یک موضع اخلاقی به اسم پاسدار محیط زیست، به چین میتازد، که گویا فقط به رشد اقتصادی خود میاندیشد. اشمیت هشدار میدهد که انتظار داشته باشید که چینیها به زودی به فناوری سازگار با حفظ محیط زیست بگروند و با آمارهایی شگفتانگیز چشمها را خیره کنند.
RN/BM