«خارج از کشوریها»، نیرویی مهم اما جانبی؟
۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبهفردای روزی که رسانههای حکومت اسلامی اعلام کردند محمود احمدینژاد برنده انتخابات است، رسانههای جهان تصاویری را از ایران نشان دادند که همه را میخکوب کرد.
جوانی با دستهایی که به علامت پیروزی بلند کرده بود و پشت او دریایی از انسان! − انسانهایی که در اعتراض به نتیجه اعلام شده به خیابانآمده بودند.
آن روز بسیاری از ایرانیان خارج از کشور که با چشمهای پفکرده از دنبال کردن شبانه شمارش معکوس نتیجه انتخابات، در مقابل تلویزیون نشسته بودند، سرخوردگی ناشی از شنیدن اخبار رادیو تلویزیون دولتی ایران را با دیدن این صحنه فراموش کردند. این گونه صحنهها که تکرار شد، خیلیها که انقلاب را دیده بودند، از خود پرسیدند آیا این انقلاب دوم است؟
انقلاب ۵۷ یک بار همه را به هم پیوند داده بود. طیفهای مختلف مردم را با هم و ایرانیهای خارج را با داخل.
این بار نیز در کوتاهترین مدت همه یک صدا به حمایت از جنبش سبز برخواستند. فعالیت در میان ایرانیان خارج از کشور به اوج خود در تمام این سیسال رسید.
حوادث پس از ا نتخابات ایرانیان خارج از کشور را در فضایی قرار داد که تا آنزمان سابقه نداشت. بیشتر «خارج از کشوریها» با سابقه فعالیت سیاسی از ایران خارج شده بودند. سالهای «آرامش» در ایران، آنها را نیز به کار و درس و زندگی خو داده بود. و حالا؟
همه به تکاپو افتادند. برای رساندن اخبار به گوش جهانیان. برای دفاع از حقوق بشر که هر روزه در ایران پایمال میشود. برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و فشار به دولتها، برای فرستادن نمایندگان شورای حقوق بشر به ایران، برای متوقف ساختن اعدامها و ...
ولی تاثیر این همه بر جنبش سبز در ایران چیست؟
آیا این نیرو در پیوندی تنگاتنگ با جنبش سبز قرار دارد؟ اگر دارد، چه از دستش برمیآید؟
دیدگاهها نسبت به این مساله متفاوت است. برخی این تاثیر را مثبت و گروهی منفی میدانند.
نیروی آلترناتیو یا جانبی، مثبت یا منفی؟
درباره نقش نیرویهای خارج از کشور سیسال است که بحث میشود. این بحث اکنون به جدیترین شکل درگرفته است. کافی است مثلا در تظاهرات سالگرد ۲۲ بهمن «سبزها» مجال عرض اندام نیابند. بلافاصله این سوال مطرح میشود که طرح قاطی شدن با طرفداران دولت در میدان آزادی از کجا آمد؟
یا کافی است به بیانیهها یا مواضع موسوی یا کروبی ایراد گرفته شود، در این حال «خارج از کشوری» ها مساوی میشوند با «کنار گودی» ها و دخالت بیجا در کار رهبران.
رضا رئیسی که در بهمن ماه گذشته به نام «یکی از سبزاندیشان» با سایت کلمه مصاحبه کرده است میگوید:
«بعد از مدت زمانی عزیزان خارج نشین گویا خود را سردمدار و صاحب جنبش دانسته و مشغول نسخه پیچی شدند که شعارها این باشد، چرا فلانی اینجوری حرف زد و چنین و چنان؛ و در عمل نشان دادند شعار دهن پر کن دموکراسی را خوب بلدند ولی در عمل ذره ای به آن التزام ندارند . وقتی سران جنبش که مورد قبول اکثریت مردم هستند و اصلا با پافشاری آنها و همت انان این جنبش شکل گرفته خود را قطره ای از مردم میدانند، آنان چرا برای جنبش تعیین تکلیف می کنند؟»
ملیحه محمدی، روزنامهنگار در آلمان، معقتد است نقش مثبت، منفی، نقش مؤثر یا نقش جانبی، به این برمیگردد که اپوزیسیون اول توقع وجایگاه خودش را تعیین کند. آن وقت است که میشود به نقشاش هم پرداخت.
او میگوید:
«اگر اپوزیسیون خارج از کشور برای خود نقشی به مثابه همان موقعیتی که در ایران داشته قائل باشد − مثلا نقش آلترناتیو که خیلی از سازمانها و نیروهایی که در خارج از کشور هستند، به این دلیل که اپوزیسیون، حزب اپوزیسیون، سازمان اپوزیسیون برای قدرت سیاسی تشکیل شده است، در خارج از کشور هم برای خودشان نقش آلترناتیو قائل میشوند − در این صورت اپوزیسیونی که در خارج از کشور قرار دارد، چون بدنهی اجتماعی در داخل ایران ندارد، نمیتواند در روندها دخالت مؤثر کند، آن هم در شرایطی که در ایران مبارزهی میدانی جریان دارد. آنوقت این اپوزیسیون از نقش مؤثر، نقش جانبی و از نقش مفید محروم میشود.»
محمدی تأکید میکند که اپوزیسیون حتماً میتواند نقش داشته باشد، چه در خارج باشد چه در داخل، به شرط آن که جایگاه خودش را بشناسد. او میگوید:
«به نظر من آن جایگاه کمک به روندهایی است که در جهت اهداف و مناسباتی است که آن اپوزیسیون برایش مبارزه کرده است. ولی اپوزیسیون خارج از کشور اگر برای خود نقش آلترناتیو قائل شود، از عهدهی کمتر نقش مؤثری برمیآید.»
ملیحه محمدی میگوید که کسانی که در سالهای اخیر بویژه بعد از جریانات اصلاحات از ایران خارج شدند، برای خود نقش پشت جبهه قائلند و از عهدهی این نقش برمیآیند.
«اما اگر در فکر یک وحدت یکپارچه و سراسری در میان اپوزیسیون خارج از کشور باشیم، به نظر من خطا کردهایم. همه جا از پلورالیسم دفاع میکنیم. در ایران و در خارج از ایران هم حتماً باید همین طور باشد. نگاههای مختلف سیاسی وجود دارد. اصلاً قرار نیست که این نگاهها یک کاسه شوند. مهم این است که شاخههای مختلفی از تفکر و برنامههای سیاسی دارد در خارج از کشور کار میکند در حد توان خودش.»
اپوزیسیون داریم تا اپوزیسیون
اپوزیسیون خارج از کشور طیفی است به گستردگی اپوزیسیون داخل ایران. برخی در تحلیل نقش خارج از کشور به ارزیابی دیدگاههای آنها مینشینند و بخشی از اپوزیسیون را بکلی نفی میکنند. حمید دباشی، استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا، در مقاله ای به نام «ساز و برگ نهضت سبز ایران» درمهرماه گذشته نوشته است:
«عليرغم حضور بدنه اصلی اين نهضت سبز در ايران وظايف خطير و عاجلی امروز بر عهده ايرانيانی است که خارج از کشور زندگی ميکنند. با وجود فرق و نحل مشخصی نظير سلطنت طلبان و يا مجاهدين خلق در آمريکای شمالی و اروپای غربی اکثريت عظيم ايرانيان مقيم خارج به هيچکدام از اين قبيل قبايل تعلق فکری و عاطفی و يا عضويت سازمانی ندارند. طی سی سال گذشته تفکر سياسی اين فرق در خلاء و حبابی مسدود و محدود باقی مانده و نه فقط با واقعيات درون ايران بيگانه است، بلکه کوچکترين ارتباط ارگانيکی با جوامعی که در آن زندگی ميکنند نيز برقرار نکرده است. بيشتر از سی سال بعد از انقلاب اخير ايران مواضع و عملکرد سياسی اين گروهها ( که اغلب هنوز به طور غريبی به کيش شخصيت مبتلايند) بری از هر گونه آگاهی جهانی و يا منطقه ای نفرت متقابلی را نسبت به زعمای جمهوری اسلامی در دل پرورانده که بالطبع خود آنها را در ديدگاهها و راهکارهايشان تالی همان سردمداران حاکم بر جان و مال و ملت ايران کرده است.»
اعدام، اختلاف نظر نمیشناسد
علی پرسان، فعال حقوق بشر در آلمان معتقد است که اپوزیسیون خارج از کشور زمانی اپوزیسیون داخل بوده و در کشور حضور سیاسی داشته است. افراد آن میتوانند و باید نقش بازی کنند. از نظر او مهترین وظیفه ایرانیان خارج از کشور جلب حمایت شهروندان کشوری است که در ان زندگی میکنند.
پرسان میگوید
«این روحیهی جدایی و دوری از این کار دستهجمعی و یا عدم هماهنگی و یا به عبارت دیگر کلاً این حالت مشخص و ناجوری که در این سالهای گذشته نسبت به هر گونه تشکلی در ایرانیان به وجود آمد و تا حدودی زیادی در خارج از کشور هم عمل میکند، باید با این روحیه مقابله شود و ایرانیان مقیم خارج به طور مشخص تشویق شوند به حضور در این انجمنها و تشکلها و این که با همدیگر همکاری کنند تا این روحیهی دیالوگ در میان آنان گسترش پیدا کند. حاضر بشوند که بنشینند با همدیگر سر خواستهای حداقلی صحبت کنند. به طور مشخص مثلاً سر خواست مشخص مبارزه با اعدام.»
اردلان شکرآبی، رئيس سابق سازمان جوانان سوسیال دمکرات سوئد و کاندیدای انتخابات پارلمانی این کشور، این نظر را تآیید میکند. او معتقد است که در جهان مدرن، مسألهی حقوق بشر یک مسألهی جهانی شده است و به این دلیل ایرانیان خارج از کشور نقش مهمی دارند. شکرآبی میگوید:
« ما شاهد این بودیم که در این یازده ماه اخیر که خیلی بیانیههای مختلفی پخش شد و ابتکارات جالبی بود در رابطه با مسائل حقوق بشر، تظاهراتها، مانیفستهای مختلف. اما متأسفانه این کارها سازماندهی شده نبود. یعنی هر کسی بیشتر ابتکار خودش را ارائه کرده و کمتر فعالین در کنارهم کار کردهاند. من فکر میکنم اگر بخواهند فعالین سیاسی موفق کار کنند در آینده و از این امکاناتی که در خارج از ایران وجود دارد استفاده درستی کنند، باید طرز کارشان را عوض کنند و بیایند به کار گروهی.»
شکرآبی میگوید ایرانیان در خارج باید از امکاناتی که در جهان آزاد وجود دارد، برای حمایت از جنبش داخل ایران استفاده کنند:
« مسئولیت ایرانیان مقیم خارج از کشور انعکاس این اخبار و معرفی موارد نقض حقوق بشر به جهانیان است و تأثیر گذاشتن بر نهادهای حقوق بشر و دولتهای خارجی است که آنها هم فشار بیاورند به دولت ایران که این وضعیت بحران حقوق بشر را پایان دهد.»
ولی این یک روی ماجراست. نقطه ضعف فعالیت در خارج از کشور به باور اردلان شکرابی موانع فرهنگی است که اجازه یک سازماندهی منسجم را به ایرانیان خارج از کشور نداده است. او این موضوع یک چالش جدی میداند.
نیلوفر خسروی
تحریریه: رضا نیکجو