شبح پولساز هیتلر، دوباره بر فراز برلین
۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه
یک روز تابستانی سال ۲۰۱۱، مزرعهای دورافتاده در حاشیهی شهر بزرگ برلین، پایتخت آلمان. پسری سراسیمه خود را به جمع دوستانش میرساند و از دیدن "موجودی عجیب با سبیلی عجیبتر" خبر میدهد: آدولف هیتلر.
این هیتلر که سر و کلهاش ناگهان، بدون شریک زندگی خود اوا براون، بدون حزب ناسیونال سوسیالیسم و بدون روحیهی جنگطلبانه دوباره پیدا شده، با هیتلری که در جنگ جهانی دوم دستور قتل عام میلیونها یهودی، کمونیست و اقلیتهای کولی را داد، فرق میکند.
این هیتلر در آلمانی که با درایت از سوی آنگلا مرکل، صدراعظم این کشور اداره میشود، سودای دستیابی به قدرت سیاسی در سر نمیپروراند و میخواهد زندگی عادی و بیسروصدایی برای خود دست و پا کند...
دستمایهی کتاب
این چند جملهی کوتاه، خط اصلی رمان "او بازگشته است" (Er ist wieder da)، از نویسندهی ۴۶ سالهی آلمانی مجاریتبار، تیمور ورمس را میسازد.
این فکاهینویس روزنامهی "اکسپرس" شهر کلن میکوشد در ۳۹۶ صفحه، ۶۶ سال پس از خودکشی هیتلر در پناهگاهی زیرزمینی، "رهبر نازیها" را دوباره زنده کند و مدارج ترقی تصادفی او را به "عنوان ستارهی تلویزیونی صاحب قلبهای مردم" شرح دهد.
این هیتلر جدید در کتاب ورمس، به جای جنگافروزی و طرحریزی قتلعام یهودیها، با آخرین مدل تلفنهای همراه این و آن شرکت کلنجار میرود و عاشق دیدن شوهای تلویزیونی است.
آشنایی با یکی از تهیهکنندگان واریتهای سراسری، زندگی او را بهکلی دگرگون میسازد. این تهیهکننده، هیتلر را به عنوان "هنرمندی ضد نازی" به برنامهی خود دعوت میکند و کارهای او را به نمایش میگذارد. همین امر "خشم گروههای راستگرای افراطی" را برمیانگیزد. این گروهها فعالیتهای هنری او را، "خیانت به آرمانهای هیتلری" تلقی میکنند، روزی او را به دام میاندازند، به قصد کشت میزنند و در حال مرگ، او را به حال خود رها میکنند...
از آنجا که این "فاجعهی غیردموکراتیک اسفبار"، سرآغاز ابراز همبستگی همگانی با "این قربانی راستگرایان افراطی" میشود، هیتلر به تدریج به این فکر میافتد که حزبی تشکیل دهد و وارد سیاست شود.
در پایان رمان "او بازگشته است"، یکی از همکاران هیتلر در حال نوشتن شعاری روی پلاکاردی است که گویای رویکردهای گروههای نئونازی آلمان هم هست: «در گذشته، همه چیز بد نبود.»
مرز طنز
این بحث که آیا میتوان دربارهی هیتلر و همدستان او و دورهی پربلای جنگ جهانی دوم در آلمان هزل و هجو نوشت، رهبر نازیها و قاتل قوم یهود را دست انداخت و مسخره کرد، در تاریخ ادبیات این کشور، موضوع جدیدی نیست.
با انتشار کتاب هجوآمیز "او بازگشته است"، این بحث از نو در رسانههای آلمان مطرح شده که آیا میتوان با نگاهی طنزآلود به جنایات هیتلری پرداخت؟ آیا نمایش این تبهکار تاریخ و پلشتسرشت در قالب کاریکاتور، قبح شرارتهای او را از بین نمی برد؟ آیا استهزای رویدادهای تاریخی که میلیونها قربانی برجای گذاشته، پیامدهای عبرتانگیز آن را بیاثر نمیسازد؟
برخی از منقدان ادبی آلمان در رابطه با کتاب "او بازگشته است" به این پرسشها پاسخ منفی دادهاند و حاصل کار فکاهینویس روزنامهی "اکسپرس" را "طنزی موفق دربارهی یک قاتل تاریخی و نقش رسانهها در جامعه"ی کنونی آلمان ارزیابی کردهاند. یکی از منقدان ادبی، حتی جسارت نویسندهرا به خاطر آن که "سرانجام به هیتلر چهرهای انسانی بخشیده"، ستوده است.
سبیل هیتلری
برخی دیگر، در مقابل، کتاب را مجموعهای از "شوخیهای کسالتبار" توصیف کردهاند. منقد "اشپیگل آنلاین"، از جمله نوشته است: «ناشر میتواند با استفاده از صفتهای اغراقآمیزی چون "بدخواهانه و مکارانه"، اینطور وانمود کند که گویا نویسنده قصد تابوشکنی داشته است.
با این حال، ناشر و نویسنده هیچکدام، نمیتوانند یک چیز را کتمان کنند؛ این که پشت شوخی دربارهی هیتلر، همیشه یک سبیل هیتلری پیداست.»
منقد روزنامهی "زوددویچه تسایتونگ"، از سوی دیگر، شیوهی نویسنده را مورد انتقاد قرار داده و مینویسد: «نویسنده چنان مسحور نمایش هیتلر به عنوان شوخطبعی دستآموز است که دست آخر طرف، آدمی بیآزار جلوه میکند.»
فکری قدیمی در قالبی قدیمی
در ادبیات آلمان، فکر نوشتن رمانی طنزآلود در بارهی هیتلر تازه نیست. نویسندگان یهودی آلمانی، بلافاصله پس از جنگ به این کار دست زدند: از جمله یورک بکر، (۱۹۳۷ـ ۱۹۹۷) در کتاب "یعقوب دروغگو". بکر در این کتاب، آخرین روزهای زندگی یک خانوادهی یهودی در یک گتو را چند روز پیش از انتقال اهالی آن به اردوگاه کار اجباری به تصویر میکشد.
همکار او، ادگار هیلزنراث، نویسنده ۸۶ سالهی لایپزیکی در کتاب "نازی و سلمانی"، داستان یک افسر نازی به نام ماکس شولتز را بازگو میکند که پس از جنگ برای گریز از مجازات، خود را یهودیجا میزند و سرانجام سر از سرزمین موعود و قوم یهود در میآورد.
"طبل حلبی" اثر گونتر گراس، که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، در واقع خود تصفیهی حسابی هجوآمیز با دوران ناسیونال سوسیالیسم است.
قلمبهدستان اروپایی، از جمله نویسندهی مجاری، گئورگ تابوری هم از به سخره گرفتن هیتلر و هولوکاست ابایی نداشتند. تابوری در کتاب "نبرد من" خود، زندگی هیتلر را به عنوان نقاشی بیاستعداد و تهیدست پیش از جنگ جهانی اول به تصویر کشیده است.
هیتلر در برلین؛ موضوعی کهنه
اینکه هیتلر در رمان "او بازگشته است" ناگهان در برلین امروز ظاهر میشود هم چندان تازه نیست. کاریکاتوریست آلمانی، والتر مورس در کتاب "آدولف، من دوباره آمدم"، در سال ۱۹۹۷ به این موضوع پرداخته است.
در این کتاب، هیتلر پس از ۵۰ سال از کانال فاضلاب پایتخت برلین ظاهر میشود و با خوانندهی معروف "پرنس" طرح دوستی میریزد و شبی در حال مستی، در باری زیرزمینی با هرمان گورینگ، وزیر نیروی هوایی خود، به عنوان خودفروشی دوجنسیتی روبرو میشود. بسیاری از منقدان ادبی، والتر مورس را بهخاطر "سرنوشت عجیب و غریبی که برای هیتلر رقم زده" به باد انتقاد گرفتند. او در پاسخ منقدان تنها میگفت: «به هیتلر، نه تنها میتوان، بلکه باید خندید.»
شوخی دربارهی هیتلر و این بحث که آیا خندیدن به ریش و سبیل هیتلر از نظر اخلاقی درست است یا نه، هر چه بیشتر به درازا بکشد، به سود ناشر (آیشبورن) و نویسندهی کتاب "او بازگشته است" است.
این بنگاه نشر که در سال ۲۰۱۱ در سراشیبی ورشکستگی قرار داشت، تا کنون ۴۰۰ هزار نسخه از این کتاب را به فروش رسانده و قرارداد ترجمه و چاپ آن را به ۱۸ زبان نیز امضا کرده است.