خودکشی کودکان؛ پایانی تلخ برای تلخیهای بیپایان
۱۳۹۴ آبان ۲۰, چهارشنبهتصویر کودکی ۱۰ ساله، حلقآویزشده از پنکه سقفی یا میله بارفیکس یا هر وسیله دیگری برای در آغوش کشیدن مرگی خود خواسته، تصویری دلخراش و تلخ و در عین حال غیر معمول است.
وقتی صحبت از خودکشی میشود بیاختیار عاشقان دلشکسته یا پدران و مادران ناتوان از تامین هزینه زندگی و شرمنده از فرزند یا زنان مجبور به ازدواج شده و قربانی خشونتند که پیش چشم مجسم میشوند. تصویر کودکی ۱۰ ساله اما که همان روز از مدرسه آمده و قرار بوده در غیاب پدر ومادرش به مادربزرگ هم سری بزند و احتمالا نانی هم برای سفره شب بخرد، آویزان از سقف، تصویر غریبی است.
این تصویر تنها در آبان ماه حداقل سه بار تکرار شد: شوان هاوری، ۱۰ ساله در اشنویه (۵ آبان)، پسربچهای ۱۱ ساله در تهران محله خلیج فارس (۶ آبان) و حال در روز ۱۷ آبان فرشاد ۱۴ ساله در رستمکلای مازندران با نامهای در دست که هنوز محتوای آن به رسانهها راه پیدا نکرده است.
خودکشی کودکان آیا پدیده رایجی است؟ نبود آمار درخور اعتنا در این پدیده نیز همانند سایر معضلات اجتماعی پاسخ این پرسش را سخت میکند. فاطمه دانشور رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران به تازگی خبر از انتشار آتی نتایج تحقیقی در این باره داده است.
به گفته او اما آخرین تحقیق در این زمینه مربوط به فاصله سالهای ۱۳۸۱ تا ۸۳ در تهران است که بر اساس آن ۱۱۱ کودک ۸ تا ۱۳ ساله در این بازه زمانی دست به خودکشی زده بودند؛ تنها در تهران و تنها بر اساس آمار اعلامشده از سوی بیمارستان لقمان.
سراغ کشورهایی میرویم که آمار در آنها جایگاه ویژه خود را دارد و پنهانکاری روشی برای مقابله با مشکلات اجتماعی نیست.
رضا کاظمزاده روانشناس مقیم بلژیک از کشور فرانسه میگوید؛ به طور متوسط سالیانه ۱۵۰ مورد خودکشی کودکان زیر ۱۴ سال که ۱۰ مورد آن مربوط به کودکان زیر ۱۰ سال است، روی میدهد، با تاکید بر این که مسئولان مربوطه در کشور فرانسه معتقدند آمار واقعی بسیار بیشتر از این است. کاظمزاده در مورد دلیل بالاتر بودن آمار واقعی میگوید: «تشخیص اینکه یک سانحه برای یک کودک خودکشی بوده یا تصادف، مسئله سادهای نیست و ضمنا گاهی اوقات خانوادهها سعی میکنند خودکشی کودکانشان را پنهان بکنند. بنابراین آمارگیری در این زمینهها کار سادهای نیست.»
۱۰ مورد خودکشی کودکان زیر ۱۰ سال در هر سال آن هم در فرانسه و تلختر این که هرچه سن کودکان کمتر است، روشهای خودکشی خشونتبارتر هستند. به گفتهی رضا کاظمزاده: «تحقیقاتی که تا الان شده نشان داده که هرچه سن کودک کمتر است، روشها افراطیتر و خشنتر است. یعنی بچههایی که مثلا زیر ۱۰ سال دست به این کار میزنند، از روشهای خیلی افراطی مثل دار زدن یا به طور ناگهانی در خیابان جلوی یک ماشین دویدن استفاده میکنند. استفاده از دارو معمولا در سنین بالاتر اتفاق میافتد و کم و بیش میشود گفت از ۱۰ سالگی است که کودکان شروع میکنند از وسایل غیر افراطیتر استفاده کردن که مشخصا مهمترین موردش داروست که البته محدود است به امکاناتی که کودک در محیط خانوادگیاش دارد، یعنی در اغلب موارد داروهایی بوده که یکی از والدین در خانواده از آنها استفاده میکردند.»
"کودکی که خودکشی میکند، الزاما نمیخواهد بمیرد"
بین فکر کردن به مرگ و اقدام عملی برای انجام آن تفاوت هست. رضا کاظمزاده میگوید فکر کردن به مرگ و داشتن فانتزی درباره آن میان کودکان بسیار رایج است اما آنجا که این فانتزی وارد مرحله عملی میشود، نام خودکشی بر خود میگیرد.
چه عاملی اما باعث میشود تا این "فانتزی کودکانه" به یک بازی مرگبار بدل شود؟ به گفته کاظمزاده در بیشتر موارد، این عوامل بسیار پیش پا افتاده هستند مثل دعوا با پدر و مادر یا اتفاق ناخوشایندی که در مدرسه افتاده است. اما این رویدادهای ساده و پیش پا افتاده وقتی در بستر یک شرایط نامناسب روحی و روانی برای کودک قرار میگیرند میتوانند کودک را به سمت خودکشی سوق دهند.
کاظمزاده میگوید، در اکثر موارد اقدام به خودکشی برای کودک در حقیقت یک نوع فرار از موقعیتی است که برایش غیرقابل تحمل بوده و نه الزاما پذیرش مرگ مانند یک بزرگسال.
موقعیت دیگری که میتواند کودک را به طرف اقدام به خودکشی سوق دهد، تقاضای کمک است. رضا کاظمزاده میگوید: «در مواردی که مثلا خشونت خانوادگی وجود دارد، در مواردی که به بچه تجاوز جنسی شده و بچه احساس میکند که همچنان در معرض چنین خطری قرار دارد، در این مواقع باز خودکشی بهطور مستقیم به معنای اینکه بخواهد حتما خودش را از بین ببرد نیست، بلکه یک نوع اقدام برای کمک طلبیدن است.»
و سومین عاملی که باعث میشود یک کودک نه تنها به مرگ فکر کند بلکه به استقبال آن برود، تنبیه خود است. به گفته رضا کاظمزاده کودکانی که یکی از نزدیکترین افراد خود را از دست دادهاند؛ مثل پدر یا مادر و یا خواهر و برادر و به نوعی خود را در این رویداد مقصر میدانند و یا کودکان طلاق که خود را عامل جدایی پدر و مادر میپندارند، ممکن است برای تنبیه خودشان دست به خودکشی بزنند.
آیا مشکلات اقتصادی و اجتماعی میتواند علت خودکشی یک کودک باشد؟
در میان سه مورد خودکشی کودکانی که در ماه آبان خبری شدند، تنها یک مورد همراه با شایعاتی درباره علت این خودکشی بود. روزنامه شرق در گزارشی از خودکشی شوان هاوری در اشنویه نوشت: «دلایل ضد و نقیضی برای این حادثه عنوان شده که برخی رسانهها طلبکردن کمکهای مردمی مدرسه را عامل آن اعلام کردهاند؛ مبلغی که خانواده از پرداخت آن عاجز بوده و کودک با تهدید خانواده به خودکشی در صورت عدم تأمین این هزینه به اتاقش پناه برده و در حال دستوپنجه نرمکردن با ترس حقارت و تمسخرشدن توسط همکلاسیهایش تصمیم میگیرد، به زندگیاش خاتمه دهد.»
فرماندار، مدیرکل روابط عمومی آموزش و پرورش و نماینده استان آذربایجان غربی و اشنویه در مجلس، هر سه، این شایعه را رد کردهاند اما رضا کاظمزاده میگوید مشکلات اجتماعی و اقتصادی در درازمدت میتوانند کودکی را که از نظر روحی شکننده است، به سوی خودکشی سوق دهند.
این روانشناس میگوید: «در خیلی از موارد کودکانی که دست به این کار میزنند کودکانی هستند که وقتی خودشان را با بچههای دیگر مقایسه میکنند، نوعی احساس حقارت و کمبود در آنها قوی است. در دسته دیگر احساس شرم و گناه است. یعنی بچههایی هستند که خیلی سریع احساس میکنند اگر یک اتفاقی برای خودشان، برای دوستان یا برای خانوادهشان میافتد، به نوعی آنها هستند که مقصرند و کلا بچههایی هستند که فوقالعاده حساساند. رابطه بین حساسیت و زودرنجی کودکان و خودکشی آنها رابطه پررنگی است.»
شوان، فرشاد و آن کودک تهرانی که نامش برده نشده، هر چند از سه منطقه مختلف و احتمالا با انگیزههای متفاوت به استقبال مرگ رفتهاند اما وجه مشترکشان این بود که هرسه کودک بودند، زیر ۱۴ سال و در سنینی که قاعدتا میبایست سرشار از شور زندگی باشند و جز به بازی و شادی نیاندیشند. این سن حتی برای غم شیرین عشق هم هنوز کم است چه رسد به غم نان و جامعه.
واقعیت اما سه پیکر آویزان از سقف است و تصویری که دیگر هرگز از ذهن و خاطره پدر و مادر آنها پاک نمیشود و البته این پرسش دردآور که آیا میشد جلوی این فاجعه را گرفت؟