دبلیو، هالیوود و رئیس جمهورانش
۱۳۸۷ آبان ۷, سهشنبهنگاهی به این فیلم، بر پایه نقدی که همکار دویچه وله لنا بودواین نوشته است:
در سینمای آمریکا دهها فیلم درباره رئیس جمهوران یا نامزدهای مقام ریاست جمهوری ساخته شده، اما فیلم تازه اولیور استون از دو نظر گامی تازه و نوجویانه در سینمای سیاسی به شمار میرود: نخست آنکه این اولین فیلمی است که درباره یک رئیس جمهوری ساخته میشود که نه تنها زنده بلکه هنوز بر سر قدرت است. دیگر آنکه فیلمهای این ژانر همیشه به یکی از دو سبک داستانی یا واقعی بودهاند: فیلمهای واقعی به رویدادهای تاریخی و شخصیت اصلی زمامدار تکیه داشتهاند و فیلمهای داستانی بر تخیل و قصهگویی استوار بودهاند. فیلم تازه اولیور استون اما، با اینکه درباره یک سیاستمدار زنده است، اما جنبهی داستانی آن از هر فیلم تخیلی بیشتر و قویتر است، و این احتمالا به خاطر شخصیت خاص جورج بوش است.
اولیور استون در فیلم خود زندگی جورج بوش را طی چند دهه دنبال میکند. از دوران تحصیل او در دانشگاه ییل که دانشجویی ناموفق بود، تا ترک تحصیل و گرفتاری او به الکل. او برای کنار گذاشتن مشروبات الکلی، به عقاید دینی افراطی روی آورد و از مدافعان سرسخت کلیسا شد. پس از چند سال سرگردانی و کارهای گوناگون، موفق شد تا حدی تعادل روحی و سلامت روانی خود را باز یابد، و در سالهای بعد به دنبال ریاست جمهوری پدرش (جورج بوش پدر)، او نیز به این اعتقاد رسید که رئیس جمهور شدن کار سختی نیست، و در جامعهای مانند آمریکا که جامعهی رؤیاهای دور و دراز و فرصتهای بیکران است، هر آرزویی میتواند روزی عملی شود.
اولیور استون گفته است که قصد نداشته در فیلم خود از جورج دبلیو بوش دیوی بسازد. هدف او قبل از هر چیز آن بوده که رئیس جمهور و رفتارهای شخصی او را برای مردم آمریکا قابل فهم کند:
«ما قصد نداشتیم مرد را آزار بدهیم، ما او را آزاد می گذاریم تا حرف های خودش را بزند. این تماشاگر است که پس از دیدن او می گوید: آها، من این مرد را درک می کنم، شاید از او و کارهایش نفرت داشته باشم، اما حالا بهتر درکش می کنم.»
اولیور استون پیش از ساختن فیلم دبلیو سیمای دو رئیس جمهور پیشین ایالات متحده را در دو فیلم سینمایی تصویر کرده است: در سال ۱۹۹۰ فیلمی درباره قتل جان اف کندی و پیامدهای آن ساخت و در سال ۱۹۹۵ فیلمی درباره ریچارد نیکسون.
در هر دو فیلم اولیور استون کاخ سفید یا نهاد ریاست جمهوری را نه به عنوان رأس هرم حاکمیت یا بالاترین نهاد قدرت سیاسی، بلکه به عنوان بخشی از دستگاه یا نظام سیاسی کشور که سازوکار پیچیدهی خود را دارد، در نظر میگیرد. در مورد اول زمامداری از گردونه سیاست و حتی زندگی حذف میشود، زیرا حاضر نیست به طور کامل از مکانیسم نظام پیروی کند. در مورد دوم رئیس جمهور پس از آلودگی به توطئههای سیاسی (در ماجرای واترگیت) از اوج قدرت به زیر میافتد، زیرا نظام دیگر به حفظ او علاقهمند نیست و به سادگی او را قربانی میکند. در سومین فیلم الیور استون یعنی فیلم دبلیو نیز، قهرمان اصلی بیشتر خود نظام سیاسی است، تا جورج دبلیو بوش. رئیس جمهور این روزها به آخرین روزهای قدرتش نزدیک میشود، در حالی که نظام همچنان پا برجاست.