صدمین سالگرد تولد هرژه، خالق ماجراهای تنتن و میلو
۱۳۸۶ خرداد ۱, سهشنبهژرژ رمی، خالق تنتن که با اسم مستعار یا هنریش، یعنی هرژه، شهرت پیدا کرده، در سال ۱۹۰۷ در حومه بروکسل پایتخت بلژیک به دنیا آمد. کودکی هرژه به گفته خود او، بسیار یکنواخت بوده، حتی در دوران دبستان در بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸، یعنی دوران جنگ جهانی اول که بلژیک تحت اشغال نیروهای آلمانی قرار داشت.
هرژه از همان بچگی علاقه خاصی به نقاشی و طراحی داشت و در حاشیه دفترهای مدرسهاش که متاسفانه از بین رفتهاند، عکس سربازان آلمانی را میکشید. در روزهای یکنواخت کودکی نیاز به هیجان بود و به همین خاطر هم هرژه به صف پیشاهنگان ملحق شد، واقعه ای که به زندگی او رنگ بخشید.
در تعطیلات تابستان هرژه به همراه گروه پیشاهنگان برای اولین بار پا از مرز بلژیک فراتر گذاشت و اسپانیا، اتریش، سویس و ایتالیا را از نزدیک دید. این دوران تاثیر تعیین کنندهای بر هرژه داشت و او اصول، آیینها و شور و شعفی را مطابق با روح و ضمیر خود میدید.
هرژه بعد از پایان دوران مدرسه در روزنامه «قرن بیستم» شروع به کار کرد و شاید در آن وقت بیشتر درصدد بود که به عنوان خبرنگار، به نقاط دور و نزدیک سفر کند، اما در نهایت و با توجه به استعدادی که در طراحی و نقاشی داشت، سرنوشت دیگری انتظارش را میکشید.
او در اوایل کارش برای بخشها یا به عبارتی سرویسهای مختلف این روزنامه طرح میکشید، تا اینکه مسئولیت ضمیمه هفتگی این روزنامه که «بیستم کوچک» یا «بیستم کوچولو» نام داشت و ویژه نوجوانان بود، به هرژه واگذار شد. اولین ماجرای تنتن هم به صورت داستان دنبالهدار در همین نشریه در روز دهم ژانویه سال ۱۹۲۹ آغاز گردید: تنتن در شوروی.
از آن زمان بود که هرژه به جای آنکه خود به خبرنگاری ماهر و زرنگ بدل شود، خبرنگاری خلق کرد که دست کم از لحاظ شهرت، گوی سبقت را از بسیاری از خبرنگاران واقعی ربوده است. ماجراهای تنتن پیش از آنکه بهصورت کتابی مستقل به چاپ برسند، به صورت داستانهای دنبالهدار در نشریهای که از آن یاد شد و بعدها هم در نشریه معروف Le Soir و نشریه «تنتن» به چاپ رسید.
باید گفت که از همان آغاز کار، موفقیت با تنتن همراه بود. هر پنجشنبه که ضمیمه نوجوانان به همراه روزنامه «قرن بیستم» منتشر میگشت، تعداد نسخههای فروخته شده دوبرابر بود. این میزان بعدها به سه برابر و زمانی حتی به شش برابر رسید. در سال ۱۹۳۴ بود که انتشارات کاسترمان بلژیک نشر ماجراهای تنتن بصورت کتاب را برعهده گرفت و بزودی پی برد که تیراژ این کتابها جوابگوی تقاضای بازار نیست.
از آن زمان تا کنون بیش از ۱۲۰ میلیون نسخه از ماجراهای تنتن و میلو در سراسر جهان به فروش رفته و این داستانها به بیش از ۵۰ زبان دنیا ترجمه شدهاند، از جمله به فارسی و حتی به زبان لاتین که زبانی مرده است و همچنین به زبان اسپراتنتو که زبانی ساختگی است.
هرژه در طول چندین دهه فعالیت هنریش، مجموعا ۲۳ داستان کامل و ۱ داستان نیمه تمام از ماجراهای تنتن خلق کرد. در سال ۱۹۸۱ بود که نخستین علایم بیماری سرطان خون در هرژه پدیدار شد. آخرین کتابی که هرژه پیش از این انتشار داده بود، داستان «تنتن و پیکاروها» بود. البته هرژه ماجرای تازهای تحت عنوان «تنتن و هنر آلفا» در دست تهیه داشت که این داستان نیمه تمام ماند و بعدها همان صورت طرح اولیه به چاپ رسید.
یکی از دلایل جذابیت و موفقیت ماجراهای تنتن، دقت، ظرافت و وسواسی است که هرژه در جزییات تصویرهای هر ماجرا به کار میبرده است. دنیایی که هرژه به تصویر میکشد، دنیایی واقعی است. هرژه از زمان آغاز فعالیتش همواره مشغول تحقیق و جمع آوری عکسها و مصالح لازم برای طرحهای خود بوده است.
تمامی وسایل نقلیه ای که در ماجرهای تنتن دیده میشوند، واقعا وجود داشتهاند، تمامی سلاحهایی که در این داستانها به تصویر کشیده شدهاند، بر اساس عکسهای موجود در کاتالوگهای شرکتهای اسلحهسازی و یا تصاویر تاریخی طراحی شدهاند، دوربینهایی که در برخی ماجراها به چشم میخورند، بر اساس بروشور تبلیغاتی شرکت معروف Leica کشیده شدهاند، مدل لباسها برگرفته از مجلههای مد روز بوده و هرژه برای کشیدن قایقها و زیردریاییهایی که در شماری از داستانها دیده میشوند، بوروشورهایی را که از جمله در نمایشگاههای دریانوردی جمعآوری میکرد، الگو قرار داده است.
هرژه مدام مشغول جمع کردن چیزهایی بود که فکر میکرد زمانی میتواند به دردش بخورد، از کاتالوگها و بروشورهای مختلف گرفته تا کارت پستال و بریدههای نشریات و روزنامهها، آنهم درمورد موضوعات مختلف. هرژه بعد از جنگ جهانی دوم، استودیوی طراحیای را تحت نام خود تأسیس کرد و برای ادامه ماجراهای تنتن از گروهی متشکل از هنرمندانی جوان بهره برد که هر کدام آنها در عرصهای خاص تبحر داشتند. برای نمونه یکی از هنرمندان متخصص طراحی وسایل هوانوردی بود و وظیفه نظارت بر طراحی شمار زیادی از هواپیماهایی را داشت که در ماجراهای مختلف دیده میشوند.
در حالیکه که هرژه در نخستین داستانها، قهرمانش را با شتابزدگی از ماجرایی به ماجرایی دیگر پرتاب میکرد، در داستانهای بعدی، همیشه در تلاش بود که برای رسیدن به نتیجه مطلوب و رضایتبخش وقت زیادی صرف کند، هر چه باشد به تصویر کشیدن دنیایی واقعی با جزییاتی دقیق زمان زیادی میطلبید.
مایکل فار، یکی از تنتنشناسهای معروف که خود نیز خبرنگار است، به تازگی کتابی منتشر کرده تحت عنوان «به دنبال رد پای تنتن و میلو» که در آن یکایک ماجراهای تنتن از لحاظ طراحی و تطابقشان با واقعیتهای روزمره موبهمو بررسی شدهاند. کتاب مزبور از جمله منابع جدیدی است که در تهیه این نوشته بسیار سودمنده بوده است. مایکل فار در مدارک و عکسهای زیادی نشان میدهد که لباسها، اتومبیلها، هواپیماها، ساختمانها، حتی اسم کتابها و هزار و یک چیز جزیی دیگری که در ماجرهای تنتن گنجانده شده، الگویی واقعی داشتهاند.
نخستین ماجراهای تنتن نسبت به داستانهای بعدی محبوبیت کمتری دارند، چه به لحاظ داستانپردازی و طراحی و چه به لحاظ اینکه از لحاظ نژادپرستی انتقاداتی را به دنبال داشتهاند، از جمله در ارتباط با تصویری که از هرژه از سیاهپوستان در ماجرای تنتن در کنگو به دست میدهد. اما تنتن با گذشت زمان به چهرهای بدل شد که جهان را خانه خود میداند.
شخصتیهای ماجراهای تنتن نیز برای خود ماجرایی دارند. برای نمونه کارگاههای دوقلویی این ماجراها، یعنی دوپونت و دوپونط . آلکسی، پدر هرژه که در یک فروشگاه لباس بچه کار میکرد و بعدها مسئولیت انجام کارهای دفتری استودیوی هرژه را برعهده گرفت، در سال ۱۹۷۰، در سن ۸۸ سالگی درگذشت.
نکته درخور توجه اینکه پدر هرژه یک کلاه لگنی سرش میکرد، عصایش را به دست میگرفت و در پارک و خیابان قدم میزد، آنهم با برادر دوقلوی خودش که لئون نام داشت. برای تنتنخوانها این تصویر چندان غریب نیست و بدون شک دوپونت و دوپونط را به یادشان میآورد. بد نیست بدانید که هرژه خاله یا عمهای داشت به نام Ninie که آواز خواندنش ظاهرا بیشباهت به آواز خواندن بیانکا کاستافیوره، تنها زن ماجراهای تنتن نبود.
مغز متفکر داستانهای تنتن ، یعنی پرفسور تورنسل هم الگویی واقعی دارد. هرژه هنگام پرداختن شخصیت تورنسل تصویر فیزیکدانی سوییسی را در ذهن داشت، به نام Auguste Piccard. این دانشمند هم در عرصه هوانوردی و پرواز با بالن، رکوردهایی به جا گذاشت و هم در زمینه فرستادن زیردریاییهایی مخصوص به اعماق آبها.
از آنجایی که پرفسور Piccard، در بین سالهای ۱۹۲۲ تا ۵۴ میلادی در دانشگاه بروکسل کرسی استادی داشت، چند دیداری هم بین هرژه و پیکار صورت گرفت و در همان زمان بود که هرژه الگوی مناسب و مطلوب را برای شخصیت تورنسل پیدا کرد. ناگفته نماند که بین تورنسل و پیکار، شباهت چشگمیری هم دیده میشود، به جز ریش بزی تورنسل.
و اما نگاهی هم بیاندازیم به محبوبترین شخصیت داستانهای تنتن، یعنی کاپیتان هادوک که از ماجرای خرچنگ پنجه طلایی، قدم به صحنه گذاشت، و اگر چه در چهارده ماجرای دیگر هم در کنار تنتن بود، اما مدتها بعد، در آخرین آلبوم کامل هرژه، یعنی «تنتن و پیکاروها» اسم کوچکش ذکر شد: ارچیبالد. ناگفته نماند که هادوک فقط اسم خانوادگی نیست، بلکه اسم خاص برای نوعی ماهی دودی هم هست.
جالب توجه اینکه یکی از طرفداران پروپاقرص تنتن در سال ۱۹۷۹، بطور اتفاقی به سندی متعلق به سال ۱۹۱۳ برخورد که در آن امضای دریانوری به نام H.J. Haddock به چشم میخورد. یکی از جذابیتهای هاوودک شاید در این نهفته باشد که از لحاظ شخصتی درست نقطه عکس تنتن است، از لحاظ تندخویی، عصبانیت و طبیعتا مهارت در ناسزا گفتن و نفرین کردن.
اگر چه در اینجا فرصت پرداختن به به یکایک ماجراهای تنتن نیست، اما چند ماجرا جذابیت خاصی دارند از جمله ماجرای «انبار ذغال سنگ» که تحت عنوان «کوسههای دریای سرخ» نیز منتشر شده است. در این داستان اکثر شخصیتهای اصلی و جانبی و کوچک و بزرگی که در ماجراهای قبلی بودهاند، حضور پیدا میکنند.
یکی دیگر از داستانهای جذاب، «جواهرات کاستافیوره» است که در آن، برخلاف گذشته، تنتن و کاپیتان هادوک سراغ ماجرا نمیروند، بلکه این ماجرا است که در قالب بیانکا کاستافیوره، بلبل میلانی است که به سراغ آنها میآید. درواقع محل اتفاق کل ماجرا، قصر مولینسار، محل زندگی قهرمانان داستان است. در داستان «تنتن و پیکاروها» که تحت عنوان «تنتن و پیکارگران» نیز به انتشار رسیده، تنتن برای اولین بار شلوار بلند میپوشد و در صحنههایی کاپشن موتورسواری به تن دارد.
ماجراهای تنتن و میلو محدوده سنی خاصی ندارند و به قول هرژه برای مخاطبان ۷ ساله تا ۷۷ ساله طراحی و نوشته شدهاند. البته باید گفت که طیف مخاطبان در نهایت بیش از آنچه که هرژه در سر داشت، از آب درآمد و حتی کودکانی را در برمیگیرد که هنوز پا به دبستان نگذاشته و سواد خواندن ندارند و طبیعتا دربرگیرنده تنتنخوانهایی است که با وجود آنکه مرز ۷۷ سالگی را هم رد کردهاند، اما از کودکی شیفته این ماجراها بوده و هستند.
تنتنخوانها در هر سنی، رابطهای خاص و متفاوت با داستانها برقرار میکنند که در سطحهای مختلف شکل میگیرد. کودکان و نوجوانان مجذوب خود ماجراهای پرهیجان و طنز و شوخیهای لحظهای آن میشوند و جوانان و بزرگسالان فرای آن، جزییات و نکتههایی دیگری در داستانها مییابند.
شهرام احدی